وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

کوه درد

چهارشنبه, ۵ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۳۲ ق.ظ
من هر روز با اتوبوس به دانشگاه میروم معمولا این عادی ترین قسمت روز من هست که قرار هم اینست که اتفاق خاصی در آن نیفتد  معمولا در راه پادکست گوش میکنم و از پنجره بیرون را نگاه میکنم یا درسم را مرور میکنم  بعدم در ایستگاه دانشکده ام پیاده میشوم و قسمت اصلی شروع میشود اما چه شد؟ تمام معادلات به هم ریخت! یک اتوبوس که احتمالا مسافرانش فکر میکردند که قسمت اصلی روزشان هنوز شروع نشده در محوطه دانشگاه، دانشگاه امنشان، منحرف میشود چپ میکند دانشجو ها زخمی میشوند دانشجو ها میمیرند خونشان روی کاغذ هایی که مرور کردند میریزد کسی نیست که پادکستی که گوش میکردند را استاپ کند که مبادا جا بمانند آدم میماند چه بگوید باور نکردنی ترین و غم انگیز ترین داستان دنیاست برای من  اشکم جاری شده است حس میکنم در آن اتوبوس بودم حس میکنم که مرده ام حس میکنم که باور نمیکنم مرده ام به این سادگی مرده ام از اتوبوس ها بدم میآید از دروغگو ها بدم می آید از آنها که پول برایشان مهم تر از جان است متنفرم و میترسم
  • ۹۷/۱۰/۰۵
  • مکتب نرفته

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی