وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

۲ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

من از تو صبر ندارم

جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۵۶ ب.ظ
💎

من از تو صبر ندارم که بى تو بنشینم
کسى دگر نتوانم که بر تو بگزینم

بپرس حال من آخر چو بگذرى روزى !
که چون همی‌گذرد روزگار مسکینم …

من اهل دوزخم ار بى تو زنده خواهم شد
که در بهشت نیارد خداى، غمگینم!

ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منى
که بى وجود شریفت جهان نمی‌بینم

چو روى دوست نبینى جهان ندیدن به
شب فراق منه شمع پیش بالینم...

ضرورت است که عهد وفا به سر برمت
و گر جفا به سر آید هزار چندینم!

نه هاونم که بنالم به کوفتى از یار
چو دیگ بر سر آتش نشان که بنشینم!

بگرد بر سرم اى آسیاى دور زمان
به هر جفا که توانى که سنگ زیرینم

چو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویم
چو لاله لال بکردى زبان تحسینم

مرا پلنگ به سرپنجه‌اى نگار نکشت
تو می‌کشى به سرپنجه نگارینم

چو ناف آهو خونم بسوخت در دل تنگ
برفت در همه آفاق بوى مشکینم

هنر بیار و زبان آورى مکن #سعدى
چه حاجت است بگوید شکر که شیرینم؟!؟

*استاد سخن سعدی *

  • مکتب نرفته

ترک تمنا

چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۲۲ ب.ظ
عمر زاهد همه طى شد
" به تمناى بهشت "

او ندانست که در
" ترک تمناست"
 بهشت 

این چه حرفیست که در
"عالم بالاست بهشت"

هر کجا وقت خوش افتاد
همانجاست بهشت....

دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت

نمیدونم شاعرش کی هست اگه کسی میدونه بگه لطفا! 
داشتم فکر میکردم همه ما دنبال خوشبختی هستیم ولی قناعت بزرگترین خوشبختی هست اگه از چیزایی که داریم راضی باشیم دنیا بهشته!!
  • مکتب نرفته