وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

آزاد

شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ب.ظ
فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم 
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم


تصمیم گرفتم اولین شعری که به ذهنم اومد رو بنویسم که خب این  زیباترین آمد
که کار مشترکی ست از جناب حافظ و حضرت سعدی 
البته مصرع دوم از سعدی جان  است و کل شعر به نام حضرت حـٰافظ 
  • مکتب نرفته

امکان حیات حیاط

چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۵۷ ب.ظ

من مرتب به حیاط خونه ای که در آینده خواهم داشت فکر میکنم: دوتا باغچه ی بزرگ داره که توی هر کدوم به موازات هم بوته های رز هفت رنگ میکارم و گل محمدی پایین باغچه هم سبزی میکارم واسه تابستون و بهار واسه پاییز هم دور تا دور حیاط گل مریم میکارم و از همه مهم تر دو تا درخت خرمالو با یه درخت انار واسه ی زمستون ورودی خونه یعنی نزدیک صبحونه خوری چهار ردیف گل نرگس میکارم البته باید بگم  میون باغچه درختای سیب و گوجه سبزم  دیده میشه  

در آخر حیاط هم چن تا جوجه دارم با یه دونه  گربه 

 همین 

البته بازم بهش فکر میکنم شاید یه چن تا درخت دیگه اضافه کردم

  • مکتب نرفته

آ مثل باران

چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۱۹ ب.ظ

هعیییییی... راستش اصلا دست ودلم به نوشتن نمیره! دلمون پوسید چشممون به آسمون خشک شد آبان هم داره تموم میشه  

پس این بارونی که عاقبت باید بزنه کی میزنه خسته شدیم  هی برگای درختا زرد میشن میمونن روشون انگار خشک شدن انگار نه انگار که پاییزه نارنجی نمیشن اصلا! ما هم شیشه هارو پاک نمیکنیم که بارون بیاد زحمت شستنشو بکشه،  دیگه این روزا از پنجره بیرون معلوم نیست خاک و غبار گرفته همه جا! مردم همه مریض شدن شغلما تلخن چون بارون نخوردن دیگه خاصیت ندارن!  از یه طرف  مریضا اون ور عاشقا حتی ما تنها ها هم خسته ایم چشمون خشک شده کی میباره پس؟

حالا سوال اینه که امید داشته باشیم یا چی؟

  • مکتب نرفته

راز

سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۴۵ ب.ظ

باور کن باور کن این بار اگر زبان بگشایی کسی از شنیدن آزرده نخواهد شد این بار اگر صدایت بیاید بلبل ها برای شنیدنش ساکت میشوند باور کن این بار همه منتظرند تا واژه ها با صدایت معنی پیدا کنند حرف بزن ببین پاییز دیگر مهری ندارد اگر تو هم مهرت را دریغ کنی وای بر ما، ببین بهار نیست اگر سکوت کنی تنها صدایی که می آید صدای خش خش بهارانی ست که زیر بار این بی مهری خورد میشوند سکوت نکن نترس این بار صدایت بلند تر از کلاغان است بگو بغض این آسمان گرفته را بشکن از بهار بگو و از باران و از هر چیز که دوست داری حتی از مرگ این صدای توست که کلمات را معنای زیبا می دهد باور کن این بار اگر سکوت کنی زمستان سختی می آید

  • مکتب نرفته