وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

آخرین نقش

يكشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۷، ۰۲:۰۰ ق.ظ

گاهی از اینکه رفتارم مناسب نیست ناراحت میشوم مثلا ناراحت میشوم از اینکه وقتی دعوایم میکنند سریع اشک هایم جاری میشود یا اینکه وقتی از چیزی یا حرفی خوشم نمی آید سریع راه میروم بقول خواهرم میگوید رم میکنی (همان حرکت اسب ها) یا مثلا گاهی داد میزنم گاهی عجولانه تصمیم میگیرم گاهی رفتارم درست مثل یک احمق است گاهی درست مثل یک دیوانه و خب معمولا شب ها قبل از خواب یا در روز که به یاد می آورم خیلی از خودم و رفتارم خجالت میکشم و گاهی از خجالت دست ها و دندان هایم را به هم فشار میدهم 

بعد که نگاه میکنم میبینم همه همینگونه هستند همه در لحظاتی از زندگی دیوانه و احمق واسب میشوند چگونه آنها را درک میکنم اما خودم را نمیتوانم نه درک کنم نه ببخشم  

انگار یادم رفته که زندگی یک فیلم نیست! و من هم بازیگر نقش اولش نیستم که تمام فیلمنامه را خوانده و همان شده که کارگردان میخواهد. مطمئن نیستم اما زندگی به نظرم بیشتر به زمین بازی کودکان شباهت دارد هر کسی گروهی یا تکی بازی خودش را میکند و یقین دارد آن بازی تا حد مرگ جدیست من هم یکی از آن کودکانم شاید اما گاهی از زمین بیرون میآیم و میشوم بازیگری که فیلم نامه را نخوانده ولی به نظرش می آید که این قسمت ها را درست بازی نکرده و شاید شاید شاید کارگردان اتفاقا در آن لحظات بیشتر از هر وقت دیگری به تحسینش پرداخته باشد

  • ۹۷/۰۶/۱۱
  • مکتب نرفته

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی