وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

انصاف

يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۱۱ ب.ظ

من ایستاده یودم اول مسیری که نشانم داده بودی خیره بودم به زیبایی آخرش 

قدم اول تاریکی یود میترسیدم برش دارم یک نفر امد دستم را گرفت به خیال خود گفتم کمکم میکند مرا برد به راه خودش میانه های راه دستم راول کرد یک نفر دیگر گرفت او هم مرا برد به راه خودش و من فکر می کردم اخر تمام راه ها به زیبایی تو می رسد خیالم راحت بود تا اینکه اخرین نفر هم دستم را ول کرد من ماندم ...

من ماندم وسط مسیر هایی که هیچ شباهتی به راه تو نداشت هیچ کس دیگر دستم را نمی گرفت و نمی بردم خودم هم مسیری بلد نبودم حتی راه بازگشت را هم نمی دانستم  تو هم انگار نبودی...

انگار نبودی که از هر طرفی که رفتم فقط بیشتر گم شدم و آنهایی که تا به حال راه می بردنم میگفتن راه خودت را انتخاب کن کجای این انصافانه بود که انسانی اینجا گم شود فقط به دلیل اینکه فکر میکرد تو هم مثل بقیه یک جای این مسیر دستش را خواهی گرفت؟ 

  • مکتب نرفته

مزایای امید

شنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ق.ظ
از چی بنویسم در قلبم حتی جای کسی خالی نیست تا برایش بنویسم اوضاع آرام است مثل دریاچه ای که در زمستان زود هنگام یخ بسته نه کسی آمده نه کسی رفته  
البته ماهی ها هنوز در پایین دریاچه به حیات خود ادامه می دهند 
خود دریاچه هم به کوچ پرندگان در تابستان امید دارد و می داند که اصولا در زندگی تنها چیزی که  ممد حیات و مفرح ذات است نفس نیست بلکه امید است  
 
می ده که گر چه گشتم نامه سیاه عالم 
نومید کی توان بود از لطف لایزالی
                                      حافظ
  • مکتب نرفته

پاییز سحر آمیز

چهارشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۳۲ ب.ظ

من امشب هفت شهر آرزوهایم درخشان است 

زمین و آسمانم نور باران است 

چرا که امشب پاییز به صورت واقعی و بدون مشارکت تابستان(مستقل) رخ نمود بدین گونه که اول هوا بسیار سرد شد و باد تندی وزیدن گرفت و ساعتی بعد در کمال ناباوری و ناامیدی شهر باران از آسمان قدم رنجه کرد و به زمین سر زد 

*وقتی باران میبارد  رنگ برگ درخت ها عوض میشود، رنگ سحر آمیزی که هیچکدام از گل های بهار ندارند این دلیل علاقه ی من به باران پاییزی است *


  • مکتب نرفته

جای دیگه

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۵ ق.ظ

الان خب تنها کاری که میتونم بکنم حسادت هست تنها چیزی که میتونم بخورم حسرت واقعا چرا؟؟؟؟؟

چرا همه جا داره بارون وبرف میاد اینجا حتی ابری هم نمیشه ؟؟؟ 

بیشتر از اینم چیزی به ذهنم نمیرسه


بارون وبرف نمیبارد در شیراز

بیا حافظ مگر خود را به جایی دیگر اندازیم 

با اندکی تخلیص :)))))

  • مکتب نرفته