وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

—۴۹

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۲۳ ب.ظ

چیزی که امشب ذهن من رو عجیب در گیر کرده این سوال هست که انسان چطور میتونه جونش رو برای اعتقاداتش فدا کنه؟ یا آیا من میتوانم جانم را برای اعتقادم بدم؟ در رابطه با خودم فقط به یک جواب میرسم -نه- حاضر نیستم من صد درصد مطمئن نیستم چیزهایی که به آنها  معتقدم درست باشد  (منظورم از اعتقاد، اعتقاد دینی و مذهبی هست) چند شب پیش اتفاقی تاسوعا با یکی از دوستان خواهرم و خواهرم رفتیم کافه من تمام مدت به این فکر بودم که آیا کار ما درست هست یا نه؟ مدام با این عذاب وجدان سر میکردم و سعی داشتم که زود تر به خانه برگردم احساس میکردم دارم حرمتی را میشکنم اما نمیدونستم چه حرمتی وقتی به خانه برگشتم مادرم رفته بودند به مسجد من برای گرفتن کلید خانه به مسجد رفتم اما نمیتوانستم وارد مسجد شم و انگار شرمگین بودم بعد از ناتوانی در پیدا کردن مادر به طبقه دوم مسجد رفتم به محض نشستن گریم گرفت و مدام با حالتی از روی شرمندگی و پشیمانی گریه کردم دقیقا میدانستم گناهم چیست: «کاری به غیر از عزا داری در تاسوا» و از خدا میخواستم مرا ببخشد اما آیا کار من واقعا گناه بود؟ آنشب تصمیم گرفتم انسان مومنی باشم دستورات دین را اجرا کنم حجابم را رعایت کنم نماز بخوانم  و کار های دیگر اما وقتی به خانه برگشتم چرای بزرگی در ذهنم مانده بود چرای بزرگ و آیا های بزرگتری که دیندار بودن و انسان های دیندار هر روز در ذهن من ایجاد میکند آیا آنها از هدفی که میخواهند به آن برسند مطمئنند؟ و بعد از نیافتن پاسخ تصمیم میگیرم عادی باشم نه مومن و نه کافر مثل انسانهای عادی که به نظر من خوشبخت ترین آدم ها هستند

  • مکتب نرفته