وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

معجزه

پنجشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۷، ۱۲:۴۲ ق.ظ

پاییز هم دوباره آمد یک شب خوابیدم دم صبح سردم شد بلند شدم پنجره را بستم دوباره خوابیدم صبح که بیرون خانه بودم بادی وزید در مقابلش ایستادم و شالم را گرفتم که باد نبرد غروب هم دلم تنگ شد و تا وقت خواب برسد صد صفحه ای کتاب خواندم و ول گشتم شب هم که خوابیدم به جای بغل کردن پتو آن را رویم کشیدم پاییز همیشه برای من اینگونه می آید و من از ابتدایش مدام دنبال این هستم که ببینم کی باران میآید انگار باران معجزه ی پاییز است برای من! همانطور که دیدن دریا معجزه تابستان است  معجزه تابستان را امسال که ندیدم پارسال هم همینطور و سال قبل ترش هم گمان میکنم آخرین باری که دریا را دیدم نمیدانستم که دریا برای من معجزه ی تابستان است همینطور رفتم و شنا کردم چند صدف جمع کردم و یادگار نگه داشتم اما حالا که سالهاست دریا را ندیده ام همیشه در رویایم تصور میکنم که پاهایم حتی ریزترن شن دریا را حس کرده و وجودم  بوی دریا را شنیده و به سمت دریا دویده در آستانه ی ساحل ایستاده موجی با وجودم روبوسی کرده و بعد هم را در آغوش گرفتند آخر سر هم دریا یک گوش ماهی که صدای دورترین اقیانوس دنیا را در خود دارد به من هدیه داده است به هر حال معجزه تابستان را که امسال ندیدم اما برای معجزه ی پاییز سر شار از امیدم قبلا نمیدانستم که باران معجزه است پارسال این موقع ها نمیدانستم وقتی تا اواخر آبان خبری از او نشد فهمیدم که یک معجزه است نمیدانم آیا اینگونه شده ام که هر چیز که برایم عادی بود کم کم تبدیل به معجزه میشود یا نه؟ هر چیزی که قبلا عادی بود مثل باران مثل دریا مثل لبخند

چه فکر نازک غم ناکی به قول سهراب

  • مکتب نرفته