وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

وادی نگار

عاقبت منزل ما ما وادی خاموشان است حالیا ...

علی تمام خوبی هاست

دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۵۱ ب.ظ
'علی' آیا در تمام طول تاریخ کلمه ای با این وسعت معنی وجود داشته؟ علی معنای تمام خوبی هاست: تمام مردی ها ،بزرگی ها، تمام عدالت، تمام جوانمردی، تمام فضیلت، تمام صبر، تمام ایمان، تمام پدر، تمام معرفت ،تمام عقل و تمام عشق علی معنای دوست خداست هیچ کلمه ای مثل  علی تمام وجود را در برنمی گیرد و کسی نیست که ذره ای از علی نداند و علی تمام وجودش نباشد  من هم خدا را شاکرم که در طول حیاتم با او آشنا شدم و محب او هستم تا روز قیامت و بعد از آن ...  بزرگ ترین عیدم مبارک باد
  • ۰ نظر
  • ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۵۱
  • مکتب نرفته

پیدا

يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۴۶ ب.ظ

این بار وقتی از همه رنجیده بودم  با چهره ای اخمو و صورت درهم، بدون آرایش و همراه با دو سه تا جای جوش؛وقتی دلم نمیخواست کسی را ببینم ،وقتی تند تند راه میرفتم و به کسی نگاه نمیکردم و مو هایم را به زور  زیر شالم میچپاندم، وقتی خیلی تنها بودم تنها تر از همیشه و تنها تر از اکنون، تو صدایم بزن که برگردم و به من نگاه کن بدون آنکه من ذره ای احساس خجالت کنم به من نگاه کن و در دلت بگو که با آن همه آشفتگی شاهکار خلقتم می دانم خواسته بزرگی بزرگیست ولی من از گشتن خسته شدم، این بار تو پیدایم کن!

  • ۱ نظر
  • ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۴۶
  • مکتب نرفته

برگشت

چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۲ ب.ظ

بعضی وقتا انسان مسیر طولانی رو میره تا به هدف برسه ولی در آخر متوجه میشه که کل راه رو اشتباه رفته منم هیمنجام آخر مسیری که اشتباه اومدم و حالا برای بر گشتن ... 

اگه زمان به عقب بر میگشت ... حتی ادامشو هم نمیدونم  فقط دلم میخواد از این به بعد یه جرقه مثل یه برق تو یه شب تاریک بارونی تو زندگیم بزنه که ببینم جلوی پام چالهرای نباشه که توش بیفتم به هر حال فعلا که دل خوش مردم به اینکه قسمت این بوده به قول معروف الخیر فی ما وقع امیدوارم اینجوری باشه انشاالله 

  • ۱ نظر
  • ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۲
  • مکتب نرفته

چرا چرا کی؟

پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۴۹ ق.ظ

چرا موسی خواست خدا را ببینه ؟


چرا خدا گفت هرگز مرا نخواهی دید ؟

کی میتونه خدا رو ببینه؟

  • ۰ نظر
  • ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۰۳:۴۹
  • مکتب نرفته

من از تو صبر ندارم

جمعه, ۲۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۵۶ ب.ظ
💎

من از تو صبر ندارم که بى تو بنشینم
کسى دگر نتوانم که بر تو بگزینم

بپرس حال من آخر چو بگذرى روزى !
که چون همی‌گذرد روزگار مسکینم …

من اهل دوزخم ار بى تو زنده خواهم شد
که در بهشت نیارد خداى، غمگینم!

ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منى
که بى وجود شریفت جهان نمی‌بینم

چو روى دوست نبینى جهان ندیدن به
شب فراق منه شمع پیش بالینم...

ضرورت است که عهد وفا به سر برمت
و گر جفا به سر آید هزار چندینم!

نه هاونم که بنالم به کوفتى از یار
چو دیگ بر سر آتش نشان که بنشینم!

بگرد بر سرم اى آسیاى دور زمان
به هر جفا که توانى که سنگ زیرینم

چو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویم
چو لاله لال بکردى زبان تحسینم

مرا پلنگ به سرپنجه‌اى نگار نکشت
تو می‌کشى به سرپنجه نگارینم

چو ناف آهو خونم بسوخت در دل تنگ
برفت در همه آفاق بوى مشکینم

هنر بیار و زبان آورى مکن #سعدى
چه حاجت است بگوید شکر که شیرینم؟!؟

*استاد سخن سعدی *

  • مکتب نرفته

ترک تمنا

چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۲۲ ب.ظ
عمر زاهد همه طى شد
" به تمناى بهشت "

او ندانست که در
" ترک تمناست"
 بهشت 

این چه حرفیست که در
"عالم بالاست بهشت"

هر کجا وقت خوش افتاد
همانجاست بهشت....

دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت

نمیدونم شاعرش کی هست اگه کسی میدونه بگه لطفا! 
داشتم فکر میکردم همه ما دنبال خوشبختی هستیم ولی قناعت بزرگترین خوشبختی هست اگه از چیزایی که داریم راضی باشیم دنیا بهشته!!
  • مکتب نرفته

نقشه فرار

جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۳۷ ب.ظ

احساس میکنم مثل یه زندانی شدم که توی یه سلول انفرادی بازداشت هس و زندانی و زندان بان خودمم 

یه روز بالاخره این زندان بان رو میکشم فرار میکنم میرم بین آدما شلوغ ترین جای شهر 

اون وقت داد میزنم من آزادم 

  • مکتب نرفته

چی شد

چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۰۶ ب.ظ

بعضی وقتا تو زندگی یه گناهی میکینیم نمیدونم چرا نمیتونم بنویسم ترمز گرفتم درست جایی که باید گاز میدادم دلم میخواد دستم رو بگیره بیاره بالا یه بار بگو خدا دستت رو میگیره خدادستم  رو بگیر  دلم میخواد شبیه آرزو هام باشم دلم میخواد بنده ای باشم که تو میخوای همش حرفه نه خودتم میدونی خب تو خدایی 

ببخشید که اینقد بد بودم 

  • مکتب نرفته

زندانی مثل فیلم ها

پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۹ ب.ظ

سلام 

اکنون که این مطلب رو مینویسم در اتاق زندانی شدم شدم

به این صورت که من اومدم از توی اتاق خواهرم کتابی بر دارم بعد یه دفعه مثل فیلم ها باد شدیدی اومد و پنجره رو باز کرد و در حالی که با فریاد نه گفتن من همراه شده بود در اتاق رو بست در حالی که دستگیره در خراب بود 

حالا جالب اینجاس که منوچن روز قبل تمام راه های ارتباطی به خارج رو پاک کرده بودم که یعنی از فضای مجازی به کلی بیرون رفتم و این بین فقط یه وایبر مونده بود که اونم از روی کم محلی پاک نکردم که همین وایبر شد فرشت نجات من به عالم و ادم مسیج دادم که بالاخره دوستم حانیه جواب داد بعد به مامانم زنگ زد و اونا هم قراره برای نجات من با کلید بیان

  • مکتب نرفته

پاییز بدون مهر

يكشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۷ ب.ظ

نگران نباش باد میآید ولی نه برای بردن تو 

با این وجود تو باز جای قبلیت را محکم بچسب ولی نگران نباش 

پاییز هنوز مهر دارد!

نویسنده :مکتب نرفته

  • مکتب نرفته